قَالَ فَأْتِ بِهِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (31)
|
گفت: «اگر راست میگویی آن را بیاور!» (31) |
فَأَلْقَىٰ عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ ثُعْبَانٌ مُبِينٌ (32)
|
در این هنگام موسی عصای خود را افکند، و ناگهان مار عظیم و آشکاری شد؛ (32) |
وَنَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِيَ بَيْضَاءُ لِلنَّاظِرِينَ (33)
|
و دست خود را (در گریبان فرو برد و) بیرون آورد، و در برابر بینندگان سفید و روشن بود. (33) |
قَالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هَٰذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ (34)
|
(فرعون) به گروهی که اطراف او بودند گفت: «این ساحر آگاه و ماهری است! (34) |
يُرِيدُ أَنْ يُخْرِجَكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ بِسِحْرِهِ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ (35)
|
او میخواهد با سحرش شما را از سرزمینتان بیرون کند! شما چه نظر میدهید؟» (35) |
قَالُوا أَرْجِهْ وَأَخَاهُ وَابْعَثْ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ (36)
|
گفتند: «او و برادرش را مهلت ده؛ و مأموران را برای بسیج به تمام شهرها اعزام کن، (36) |
يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَحَّارٍ عَلِيمٍ (37)
|
تا هر ساحر ماهر و دانایی را نزد تو آورند!» (37) |
فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ (38)
|
سرانجام ساحران برای وعدهگاه روز معیّنی جمعآوری شدند. (38) |
وَقِيلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنْتُمْ مُجْتَمِعُونَ (39)
|
و به مردم گفته شد: «آیا شما نیز (در این صحنه) اجتماع میکنید... (39) |
لَعَلَّنَا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِنْ كَانُوا هُمُ الْغَالِبِينَ (40)
|
تا اگر ساحران پیروز شوند، از آنان پیروی کنیم؟!» (40) |